از وقتی یادم هست در خانه گل و گیاه داشتیم؛ البته شاید در خانه هر کسی حداقل یک گلدان گل طبیعی وجود داشته باشد. مادرم به آنها رسیدگی میکرد؛ آبشان میداد، تکثیرشان میکرد، گلدانشان را عوض میکرد، محلول براق کننده به برگهایشان میپاشید و گاهی گلها و گلخانه را میشست. پیش میآمد من هم در این کار کمکی کنم، گلدانها را جابجا کنم، گاهی گلها را آب بدهم یا حتی گلخانه را بشویم، اما این طور نبود که در قید
ادامه مطلبپست وبلاگ
این نوشته در حال تکمیل است.
«دانشمندی مشهور (به گفته بعضیها برتراند راسل) یک بار سخنرانی عمومیای درباره ستارهشناسی کرد. توضیح داد که زمین چگونه دور خورشید میگردد و خورشید هم چگونه دور مرکز مجموعه عظیمی از ستارهها، یعنی کهکشان ما، میگردد. سخنرانی که تمام شد، پیرزن ریزهاندامی در انتهای اتاق بلند شد و گفت “هرچی به ما گفتی چرنده. دنیا در واقع روی یه صفحهء تخته، روی یه لاکپشت غولپیکر.” دانشمند مغرورانه لبخندی
ادامه مطلبهر روز، با یک اتوبوس نسبتاً شلوغ به محل کارم میروم. میگویم نسبتاً شلوغ، چون پیش از این به مراتب شلوغترش را دیدهام. این مسیر از شلوغترین مسیرهای اتوبوس در شهر است؛ شاید به این دلیل که دانشجو، دانشآموز و کارمندان زیادی در این مسیر تردد دارند. صبحها، آدمهای خوابآلود، نگران، مضطرب و ناامید، در حالی که برای کار و تقلای روزمره از خواب شیرین خود انصراف دادهاند، مجبورند در اتوبوسی بایستند که در آن، اگر کیفشان از دستشان بیفتد
ادامه مطلبروزهای بسیاری است که در این خانه چیزی ننوشتهام، گرچه چراغش به کمک دیدگاههایی که دوستان نوشتهاند روشن بوده است. نوشتن این مطلب هم توفیق اجباری بوده است.
مدتی است که تصمیم جدی بر این داشتم که نوشتن را شروع کنم، چون ضرورت نوشتن را در این روزها بیش از همیشه احساس میکنم.
الآن که مینویسم در اتوبوس نشستهام، از محل کار به سمت خانه در رفتنم.
میگفتم، این روزها خیلی جدیتر از پیش، به نوشتن فکر میکنم. چیزهایی که
ادامه مطلبNerede olduklarını bilseniz bile, sevdiğiniz birini nasıl göremezsiniz?
Nerede olduğunu bilmeme rağmen onu göremedim. Bu akşam Onu görmeye gittim ama ileri gidemedim, caddenin karşısına geçtim, nefes alamadım ve kalbim çarpıyordu ama ne yaparsam yapayım ilerleyemedim.
Bu, kimse sizi beklemediğinde olur. “Seni bekledikleri yere git” diyorlar.
Kimse açmaz kapalı bir kapının arkasında durmak gibi. Acıdır, ama bu tek taraflı arzu, acı ve
ادامه مطلبنکته مهم: امکان افشای داستان برای کسانی که داستان “دختر کشیش” را نخواندهاند.
- پیش درآمد
- مرور داستان
- پرسشها و برداشتها
- چرا اورول درباره اتفاقی که باعث شد دوروتی ناگهان از لندن سردربیاورد، چیزی نمیگوید؟
- چرا دوروتی پس از این که حافظهاش را بازیافت، با این که دیگر ایمانی در دلش نداشت، تصمیم گرفت مثل گذشته زندگی کند؟
- چرا اورول پدر دوروتی را یک کشیش بدخلق ترسیم میکند؟
- چه