واره، نشانه وجود فرهنگ همیاری در پیشینه روستا

اولین بار واژه “شیرواری” را از مادرم شنیدم. از رسم و رسومات روستای خودشان می‌گفت. بعدها واژه “واره” را در عنوان کتابی از دکتر مرتضی فرهادی دیدم.  مرحوم دهخدا در لغتنامه‌اش واره‌دادن را این گونه توصیف کرده:

“واره‌دادن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) (… شیر) به نوبت دادن شیر به هم . رسم است در بعضی نقاط که همه آنان که شیر اندک دارند به نوبت آنچه را که در یک روز از گوسفندان یا گاوان آن نقطه به دست می آید به یک تن دهند و پس از چندی به دیگری و به همین ترتیب هرچند روزی تمامی شیر آن محل سهم یکی باشد و چون نوبت شیر یکی رسد گویند واره اوست . رجوع به واره شود.”

لغتنامه دهخدا

آن روزها که برای کنکور ارشد درس می‌خواندم از “تعاونی” هیچ نمی‌دانستم. اصول تعاون و مدیریت تعاونی جزء درس‌های کنکور بود و من چیزی از این درسها نخوانده بودم. در مورد ریشه‌ها و داستان تعاونی که می‌خواندم آن قدر هیجان‌زده بودم که انگار خودم یک پدیده جدید کشف کرده‌ام و هیچ کس خبر از آن ندارد! فکر می‌کردم که با راه‌اندازی تعاونی‌ها می‌توان دنیا را کن‌فیکون کرد!

به سرگذشت تعاونی در ایران که رسیدم، در کمال ناباوری دیدم که نیم‌قرن پیش سعی داشته‌اند تعاونی را در ایران اجرا کنند و نتوانسته‌اند. این عدم موفقیت دلایل بسیار دارد که این جا نمی‌خواهم از آن صحبت کنم. خلاصه این که همه تصورات من رفته‌رفته نابود می‌شد و در نهایت از آن همه شوق و ذوق، گردی باقی ماند که آن هم زود فرو نشست.

سر در نمی‌آوردم که چرا این پدیده جالب در ایران موفق نبوده است و الان هم مردم خیلی درست اجرایش نمی‌کنند. ابتدا فکر می‌کردم به خاطر نبود سرمایه اجتماعی، اعتماد اجتماعی و مسائل فرهنگی است. گرچه این‌ها هست و باز همه اینا نیست.

آن روزهایی که از خود می‌پرسیدم چگونه می‌شود یک تعاونی موفق در یک روستا راه انداخت، نمی‌دانستم که مردم، خودشان آداب و رسومی بر پایه همیاری و تعاون داشته‌اند؛ آن هم نه بر پایه‌های قانونی که اعتماد بین ایشان را تقویت کند، بلکه بر پایه اعتماد اجتماعی و بر پایه فرهنگ. مردم در گذشته، با گذاشتن بضاعتشان کنار هم می‍توانستند یک کار بزرگ‌تر کنند و برای دریافت سودِ دورتر، اما بزرگ‌تر، صبر کنند. در فرهنگشان هم صبر بود، هم رضایت به سود برابر، هم اعتماد و هم همکاری و انسجام.

مادرم می‌گفت در زمان کودکی‌اش، در روستایشان زن‌های همسایه با هم قرار می‌گذاشتند که هر روز شیر گاو و گوسفندشان را به یک نفر بدهند (همگی به یک فرد واحد که آن روز نوبتش بود). آن وقت آن مقادیرِ کمِ شیر، جمع می‌شد و آن زن می‌توانست برای خودش ماست و کره و دوغ و کشک درست کند و از آنچه تولید کرده سود ببرد. فردا نوبت زن دیگری بود و پس فردا همین طور. حساب این که از هر خانه چقدر شیر برده‌اند را داشتند، که دقیق نمی‌دانم چطور این کار را انجام می‌دادند. این رسم را “شیرواری” می‌گفته‌اند. نمی‌دانم هنوز از آن در روستای مادری ما اثری هست یا نه.

دکتر مرتضی فرهادی در کتابش، به نام “واره”، درباره رسوماتی که بین زنان روستایی برای همیاری و همکاری با هم جریان داشته، مفصل صحبت کرده است. اگر به این موضوع علاقه‌مندید می‌توانید کتاب “واره” و کتاب “انسان‌شناسی یاریگری” را از ایشان، بخوانید.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.