هر روز،دوباره آغاز کن

روزهای بسیاری است که در این خانه چیزی ننوشته‌ام، گرچه چراغش به کمک دیدگاه‌هایی که دوستان نوشته‌اند روشن بوده است. نوشتن این مطلب هم توفیق اجباری بوده است.

مدتی است که تصمیم جدی بر این داشتم که نوشتن را شروع کنم، چون ضرورت نوشتن را در این روزها بیش از همیشه احساس می‌کنم.

الآن که می‌نویسم در اتوبوس نشسته‌ام، از محل کار به سمت خانه در رفتنم.

می‌گفتم، این روزها خیلی جدی‌تر از پیش، به نوشتن فکر می‌کنم. چیزهایی که می‌خوانم را با جدیت بیشتری به ذهن می‌سپارم، درباره کاری که باید انجام دهم جدی‌ترم.

این روزها مشغول مطالعه در حوزه موضوعاتی مثل روایت و روایت‌گری، عشق و جستارنویسی هستم. کتاب‌های نیمه‌کاره هم زیاد دارم؛ یک رمان از اسکات فیتزجرالد، یک کتاب درباره توسعه، یک کتاب درباره ساخت پادکست، یک رمان به نام افغان و یک کتاب درباره توانمندسازی حکومت، که درباره این است که چگونه می‌شود با قدم‌های کوچک جامعه را به سوی پیشرفت سوق داد.

شوق این را دارم که درباره داستان نوشتن هم بخوانم و یاد بگیرم.

راستی یادم رفت بگویم که یک کتاب نیمه کاره هم درباره جستارنویسی دارم. که همین روزها درحال مطالعه آنم.

از این ایده که در راه، با موبایل در وبلاگم بنویسم، بسیار بسیار خوشم آمده است. چرا که نه؟ این هم تلاش کوچکی برای شروعی دوباره است.

2 دیدگاه روشن هر روز،دوباره آغاز کن

  • مدتی دلتنگ نوشته هایتان بودم نمیدونم شاید کمی بهشون اعتیاد پیدا کردم خوشحال شدم باز فعالید.

    • ممنون که بعد از این همه مدت رکود در این سایت، باز هم سر می‌زنید.
      مایه خوشحالی و افتخار خواهد بود اگر باز هم دیدگاهتان را بنویسید.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.