از نوجوانی، علاقه زیادی به خواندن زندگینامه و شرح حال دانشمندان و افراد تأثیرگذار داشتم. یک از مهمترین بخشهای این زندگینامهها، شیوه مدیریت زمان و کار کردن بود. خوابیدن، بیدار شدن، تنظیم وقت. در ذهنم حک شده بود که برای موفقیت باید سخت کار کنم و برنامه دقیقی داشته باشم. روشهای زیادی را آزمایش کردم و خیلی هم در این زمینه شکست خوردم. هر چه پیش میرود به نکتههای بهتری در برنامهریزی میرسم. دوست داشتم بخشی از این تجربه را با شما هم در میان بگذارم.
اگر شما هم یک دوره از زندگیتان، به دنبال یک برنامه خوب برای استفاده حداکثری از زمان گشته باشید، حتماً برایتان پیش آمده که با خودتان فکر کنید برای موفقیت باید سخت تلاش کنید و کم بخوابید.
از وقتی بچه بودم، دوست داشتم که شبها بیدار بمانم و از سکوت جادویی شب لذت ببرم، به خصوص که آسمان صاف شهر ما شبهای زیبای پر ستارهای داشت. در آن سالها نمیتوانستم شبزندهداری کنم. مادرم اجازه نمیداد بیدار بمانیم. البته گاهی به هزار زحمت، یکی دو ساعت گذشته از نیمهشب را دور از چشم او بیدار میماندم، اما هرگز موفق نمیشدم شب را به صبح وصل کنم.
شاید شنیده باشید که برخی آدمها مغزشان در شب بهتر کار میکند. من هم راجع به خودم همین طور فکر میکردم. شبها، وقتی همه میخوابیدند و من در نور کم شب و سکوت تنها میماندم، به ویژه اگر موسیقی را هم به این ترکیب اضافه میکردم، تخیلم بال درمیآورد و به روزهای دور در گذشته یا آینده، یا جایی در همین زمان اما فرسنگها دورتر، پرواز میکرد. شاید واقعا اندیشههای آدمی در شب عمق بیشتری دارد، هنوز درست نمیدانم.
از وقتی دانشجو شدم و از خانه دورافتادم، شبهای زیادی تا خود صبح بیدار ماندم. صبح هم کلاس میرفتم. بعدازظهر به کتابخانه میرفتم و باز در برابر خوابیدن مقاومت میکردم. غروب که میشد شام میخوردم و میخوابیدم تا نیمه شب. و دوباره بیداری را تا شب بعد ادامه میدادم. بعضی روزها نمیتوانستم کل روز را بیدار بمانم و صبح یا بعدازظهر میخوابیدم.
با وجود همه رنجی که به خود دادم، در کل اثر این شببیداریها آن قدر نبود که بگویم خیلی باعث پیشرفتم شد. بر عکس، شاید اگر معقولتر برنامهریزی میکردم و متعادلتر بودم، دستاورد بیشتری داشتم.
بعد از آن که احساس کردم بیدار ماندن زیاد فایدهای به حالم نداشته است، مگر تجربه شبهای ساکت و افکار طولانی و گاهی ایدههای خوب. گاهی بین بین شببیداری و خوابیدن نمیدانستم که کدام بهتر است. پس تصمیم گرفتم یک بار برای همیشه، این مسئله را برای خودم حل کنم و یک اصل کلی در زندگیام به وجود بیاورم.
برخلاف آنچه تصور میکنیم، خوابیدن وقت تلف کردن نیست، برعکس به اندازه خوابیدن، و نه زیاد خوابیدن، خریدن وقت است. چون اگر بدن تازه و مغز و چشمها هوشیار باشد، کارایی و بازدهی بیشتری داریم و کار فکری بیشتری میتوانیم انجام بدهیم.
من مدتها فکر میکردم وقتی کارهای زیادی دارم باید بیدار بمانم و کار کنم. از طرفی نگران سلامتی و آسیب دیدن کارکرد ذهن و حافظهام بودم.
شبهایی که بیداری میکشیدم، فکر میکردم تا صبح کار زیادی انجام دادهام، اما در حقیقت فقط دوسه ساعت اول کار فکری خوبی داشتم و باقیاش همه هوله رفتن و وقت تلف کردن بود، بازدهی کم، با تمرکز پایین و خستگی بالا. صبح که میرسید اگر میخوابیدم، صبح را از دست میدادم و کل روز نابود میشد. اگر بیدار میماندم بدنم به شدت فرسوده میشد و ساعتهای آخر روز با مغزی که فقط اعمال حیاتی از عهدهاش برمیآید، بیدار بودم.
خلاصه بگویم، من به تجربه سالیان دریافتهام که بیدارماندن و کارکردن در شب چندان هم به صرفه نیست. اما مگر میشود از خاصیت جادویی شبها چشمپوشی کرد؟
شاید راه حل من خیلی ساده به نظر برسد اما عمل کردن و پایبند بودن به آن کمی سخت است و به اراده نیاز دارد.
بهترین وقت برای خواب ابتدای شب است و بهترین وقت برای بیدار ماندن در شب نزدیکی صبح. پس بهترین کار این است که دو تا سه ساعت قبل از نیمهشب بخوابیم و دو تا سه ساعت پس از نیمهشب بیدار شویم. این بهترین برنامهای است که میتوانیم داشته باشیم.
اما اگر بدنتان به خواب بیشتری نیاز دارد باز بهتر است که بیشتر بخوابید، چون برخلاف تصورتان اگر کمتر از حد نیاز استراحت کنید هیچ زمانی ذخیره نخواهید کرد و وقت بیداریتان را هم دور ریختهاید!
شاید شما جزو معدود افرادی باشید که بر اساس طبیعت یا شرایط کاری، شببیدارید، در این صورت هم خیال نکنید که کم خوابیدن برایتان نفعی دارد، به هر حال باید در طول شبانهروز جبران کنید.
یک پیشنهاد دیگر هم برایتان دارم. سرتان را بیهوده شلوغ نکنید! بگردید و حداکثر پنج کار مهم را پیدا کنید که روزانه باید انجام دهید تا به هدفی که میخواهید برسید و آن وقت همه نیروی خود را برای این چند کار صرف کنید و بقیه نگرانیها را دور بریزید.
1 دیدگاه روشن مواد لازم برای موفقیت: خوابیدن به قدر کافی!
پینگبک: خواب، دولت خاموشی – نوشتن و کوچیدن ()