[این نوشته در حال تکمیل است…]
پیش از هر چیز بگویم که این عنوان بسیار مفصلتر از چیزی است که میخواهم در این نوشته بنویسم. اما الآن تیتر دیگری به ذهنم نمیرسد و تصمیم گرفتهام چیزی که در ذهن دارم را بنویسم تا بعد فرصت بازنویسی و تکمیل پیدا کنم.
ماجرا این است که در مشاهدات یا مطالعات توسعهای که داشتهام درباره نقش زنان در اقتصاد روستا و نظامهای حکمرانی گذشته شواهد و مطالب و بسیاری دیدهام. اما من بیشتر این نقش را در بعد معیشتی و خانوادگی میدیدم. تصورم این بود که بخش بزرگی از تولیدات یک خانواده روستایی یا اساساً خانواده، در گذشته، بر عهده زنان خانواده بود و این بار بزرگی از دوش سرپرست خانواده برمیداشت و موجب خوداتکایی خانوادهها در بسیاری از نیازهای روزمره میشد. من حتی به پدیدههایی مثل هنر سنتی و صنایع دستی هم دیدی اقتصادی در ابعادی فراتر از خانواده نداشتم.
ولی جالب است بگویم این یک ادعای جدی است که زنان پایه اصلی اقتصاد جوامع در حال گذار از زندگی طایفهای و کوچروی، به یکجانشینی و مدنیت بودند.
در دو ماهی گذشت سریالی درباره پایههای شکلگیری سلسله عثمانی دیدم. ماجرای یک فراز و نشیب طولانی، طی چند دهه و در خلال جنگهای صلیبی و جنگ با مغولها. داستان مرکزی درباره یک قهرمان ترکتبار از ایل غایی است. ایل غایی کوچرو هستند و برای بهرهمندی از طبیعت و تهیه غذای خود و دامداری مدام به دنبال محلی برای تابستان و زمستانگذرانی کوچ میکنند. تا این که ماجراجوییها ومبارزات ایل غایی را به جایی میرساند که پایهگذار کشور ترکیه و امپراتوری عثمانی میشوند. این البته شرحی ناقص و گنگ است از همه داستان، اما باید زودتر سراغ مطلب اصلی بروم و پرداختن به جزئیات را برای زمان دیگری بگذارم.
در تمام ایلهایی که از ترکها و ترکمنها هستند و در این داستان حضور دارند بین زنان و مردان تقسیم کار مرسومی وجود دارد که قابل تأمل است. اغلب مردها وظیفه محافظت از امنیت ایل و مبارزه و جنگ با دشمنان را دارند. برخی از مردان پیشهورند و تعداد بسیار کمی به دنبال علم، یا روحانی هستند و وظیفه دارند به کودکان درس بدهند یا بیماران را معالجه کنند یا اموری از این قبیل. تعداد صنعتکاران بسیار کم است و تنها صنعتی که در ایل دیده میشود آهنگری است که برای ساختن سلاح و مهمات مورد نیاز در جنگ اهمیت زیادی دارد.
یک واحد بسیار مهم در ایل گلیمخانه است که در آن زنان هر روز به نخریسی، رنگرزی، پارچهبافی، گلیمبافی، فرشبافی و هر هنر دیگری که به رشتن و بافتن مربوط باشد مشغولند. در موعدهای خاصی از سال تمام دستبافتهها و دستساختههای زنان جمعآوری میشود و توسط کاروانهایی به بازارهای مجاور برده میشود و فروخته میشود. عواید حاصل از این تجارت برای خرید مایحتاج ایل، شامل گندم، ارزاق و چیزهایی است که مردم ایل توانایی ساخت یا برداشت آن را ندارند.
کار در گلیمخانه یک وظیفه بسیار مهم و کلیدی است و هر زن و دختری در ایل حتما باید این وظیفه را به انجام برساند. مدیریت گلیمخانه هم معمولا به عهده همسر رئیس ایل یا زنی است که توسط همسر ایل یا رئیس ایل منصوب میشود.
میخواهم بگویم که اگر نظام اقتصاد و تولید در همه جوامع به این شکل بوده، پس امروز چه سرمایه مهمی را از دست دادهایم!