امید خاکستری

آدمیزاد، گاهی امیدهایی دارد که می‌داند بیهوده است اما باز آن‌ها را رها نمی‌کند؛ نه به این خاطر که ساده‌لوح و احمق است، نه به این خاطر که پیش خودش حساب و کتاب نمی‌کند.

آدم گاهی برای این‌که خودش را به زندگی بیاویزد، به آخرین رشته‌های یک امید خشکیده خاکستری چنگ می‌زند.

از کجا معلوم؟ شاید هم در همین لحظاتی که به تارهای پوسیده خیالمان آویخته‌ایم دستاویزی حقیقی برسد و ما را از لبه پرتگاه به زمین سبز زندگی برگرداند.

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

افشین یداللهی

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.