هر روز، با یک اتوبوس نسبتاً شلوغ به محل کارم میروم. میگویم نسبتاً شلوغ، چون پیش از این به مراتب شلوغترش را دیدهام. این مسیر
ادامه مطلبدسته: فرهنگ
دیروز وقتی به خانه بر میگشتم، کنار پیادهرو یک پیرمرد را دیدم که کمک میخواست [اول نوشتم “یک پیرمد گدا”، اما در به کار بردن
ادامه مطلباولین بار واژه “شیرواری” را از مادرم شنیدم. از رسم و رسومات روستای خودشان میگفت. بعدها واژه “واره” را در عنوان کتابی از دکتر
ادامه مطلبپدرم چند سال پیش، بعد از بیست و پنج سال، بازنشسته شد. تصمیم گرفت بیرون از شهر زمینی بخرد و در آن یک صنعت
ادامه مطلب