درست نمیدانم موجودی به نام “هماتاقی” را چطور باید توصیف کرد؟ هماتاقی فردی است که مدت زیادی [از چندماه تا چند سال] با او در یک اتاق کوچک زندگی میکنی، در حالی که هیچ وابستگی عمیق، و در خیلی از موارد هیچ هماهنگی و سنخیتی با او نداری!
برای من که این طور بوده و این از جمله مواردی است که در آن بخت چندانی نداشتهام. تقریبا ده سال است که در شهرهایی دور از زادگاهم زندگی کردهام. با آدمهای زیادی نشست و برخاست کردهام. تا امروز بیش از سی هماتاق داشتهام. با این همه هنوز هماتاقی از نظرم موجود عجیبی است!
یکی از ویژگیهای زندگی جمعی این است که هر روز یک فرد جدید به جمع افزوده و فردی دیگر از آن کم میشود. جمعیت مثل آب روان و خوابگاه مثل یک استخر بزرگ، یا یک سد، یا یک برکه است که آب از بالادست وارد و از پاییندست خارج میشود.
هماتاقی یکی از افرادی است که تقریبا در انتخاب او نقشی نداریم و کار ما فقط این است که با او کنار بیاییم و اگر نتوانستیم، فقط میتوانیم اتاقمان را عوض کنیم. گاهی هماتاقی به بهترین، نزدیکترین و وفادارترین رفیق آدم تبدیل میشود. خیلی وقتها هم بعد از اتمام دوره مشترک، گویی که چنین فردی اصلا وجود نداشته است. عجیب است، کسی که با او در یک اتاق کوچک زندگی میکنیم، غذا میخوریم، حرف میزنیم، چای مینوشیم و گاهی با او گردش میرویم، بعد از مدتی دیگر جایی در زندگیمان ندارد. فکر نکنید که این پدیده فقط در زندگی من به این سرانجام ختم میشود و بقیه آدمها تا ابد با هماتاقیهای خود رفیق هستند، خیلی از آدمها تجربهای مشابه دارند.
تبدیل شدن یک هم اتاقی به فردی ماندگار در زندگی، به یک رفیق، به این بستگی دارد که او چقدر با ما همگن و هم عقیده است. چقدر شبیه ما فکر می کند؟ چقدر شبیه ما زندگی می کند؟ چقدر ما را درک می کند؟ چقدر از دنیای درونی و ذهنی ما سردرمی آورد؟ حالا شاید بشود بهتر درک کرد که چرا احتمال اینکه دو هم اتاقی به دو رفیق تبدیل شوند، کمتر از پنجاه درصد است؟ علت این است که احتمال برخورد دو نفر آدم سازگار و همگن به طور تصادفی، در یک اتاق کوچک، کمتر از پنجاه درصد است.
چیزی که برایم از تبدیل شدن هم اتاقی به یک فرد مهم در زندگی مهم تر است، این است که چطور می توانیم هم اتاقی خوبی باشیم؟ و چطور می توانیم این حجم از تغییر و برخورد با آدم های متفاوت را هضم کنیم؟
اگر نکاتی را که در ادامه فهرست کرده ام، به کار بگیرید میتوانید تا حدود زیادی در زندگی جمعی موفق باشید.
اول: نظم و ترتیب؛ منظم باشید. بهداشت را راعایت کنید. ظرف هایتان را به موقع بشویید. در فواصل کوتاه حمام کنید. تخت تخوابتان را مرتب کنید. اتاق را به نوبت و منظم جارو بکشید و مرتب کنید. لباس هایتان را به موقع بشویید و در اتاق پراکنده نکنید.
دوم: ادب؛ مؤدب باشید. از کلمات رکیک در خطاب به هم استفاده نکنید. اختلافاتتان را با ادب و آرامش و با صحبت کردن حل کنید. به هم احترام بگذارید. لباس، قومیت، چهره و وسایل یکدیگر را مسخره نکنید.
سوم: به زمان استراحت دیگران احترام بگذارید؛ در زمان استرحت دیگران سکوت را رعایت کنید. سعی کنید ساعات زندگی خود را با ساعات معقول هماهنگ کنید تا همه در طول شبانه روز به کارها و فعالیت هایشان برسند.
چهارم: به عقاید دیگران احترام بگذارید؛ منظورم این نیست که لازم است عقاید همه را تأیید کنید یا اینکه عقاید خودتان را مخفی کنید. همان طور که هستید زندگی کنید، اما اگر دیدید فردی عقیده و مسلکی متفاوت از شما دارد به انسانیت او احترام بگذارید و او را طرد و منزوی نکنید. تحمل تفاوت ها و اختلافات فکری دیگران را در خود پرورش دهید.
پنجم: بدون اجازه دیگران مهمان دعوت نکنید.
ششم: بدون اجازه به وسایل و خوراکی های دیگران دست نزنید.
هفتم: به حریم خصوصی دیگران احترام بگذارید؛ از پرسیدن سوالی که دانستن آن نفع و ضرری برایتان ندارد پرهیز کنید. در کاری که از شما کمک خواسته نشده دخالت نکنید.
هشتم: با هم غذا بخورید؛ وقتی دور از خانواده و دوستانتان هستید دور هم غذاخوردن می تواند روحیه تان را بهبود دهد. سعی کنید اگر بریتان مقدور است دیگران را در خوراکی ها و غذاهای خود شریک کنید.
نکته های کلی زندگی جمعی همین ها بود که گفتم. البته نکات ریزی وجود دارد که تجربه هر کس از آن متفاوت است.
در پست های بعدی از تجربه هایم در زندگی جمعی بیشتر خواهم نوشت.