روزنامه نگاران باید بخوانند؛ آبروی از دست رفته کاترینا بلوم

“آبروی از دست رفته کاترینا بلوم” اثر “هانریش بل” داستان زنی است که در دام مطبوعات دروغ پرداز روزگار خود افتاده است. کاترینا زنی است بدون حاشیه و حتی از نظر افراد نزدیک به خود مانند راهبه ای است که چیزی از زن بودن و خوش گذرانی نمی داند. او در یک مهمانی با مردی آشنا می شود که گویی به طور مخفیانه فعالیت های تروریستی دارد. کاترینا بر خلاف همیشه با او گرم می گیرد و با او به آپارتمان خود بر می گردد. روز بعد پلیس درحالی به آپاتمان کاترینا پا می گذارد که مرد گریخته است و کاترینا به جرم هم دستی با او و فراری دادن یک قاتل تروریست مورد بازجویی پلیس قرار می گیرد. کسی از این بیش تر چیزی نمی داند و همه چیز به اعترافات کاترینا وابسته است. در این میان خبرنگاران و روزنامه کوچترین اطلاعات به دست آمده را صدها برابر بزرگ می کنند، گفته های دیگران را تحریف و بزرگنمایی می کنند و از کاترینا، که یک فرد معقول است و هنوز جرم او اثبات نشده است یک فرد فاسد و ضد اجتماع در اذهان عمومی می سازند. کاترینا هر روز با خواندن خبرهای روزنامه درباره خودش حیرت زده و عصبی تر از پیش، و زندگی اش، حتی پس از رفع اتهامات از او و آزادی اش از زندان، تلخ و غیر قابل تحمل می شود.

هانریش بل با نفرتی که از مطبوعات زرد عصر خودش دارد در این داستان نقش آن ها را در کشتن شخصیت افراد به خوبی نشان می دهد. بل در جایی از داستان می گوید:


در میان دو خط یک مقاله می‌توان آن‌قدر دینامیت جا داد که بشود با آن جهانی را منفجر کرد.

تابستان گذشته در یک دوره خبرنگاری شرکت کردم. یکی از لذت بخش ترین دوره های عمرم را گذراندم. بحث مهمی که در جلسات داشتیم این بود که مسئولیت های روزنامه نگاری و خبرنگاری چیست؟ آیا اصلاً در این روزها می توان در روزنامه ای کار کرد که به دنبال ایفای نقش اجتماعی اش باشد؟ آیا می توان روزنامه نگاری متعهد به رسالت خویش پیدا کرد؟ اصلاً وقتی کسی می خواهد پا به این عرصه بگذارد کسی هست که به او توضیح دهد مسئولیت او چیست و چه تأثیری باید در جامعه داشته باشد؟

خیلی ها معتقد بودند، در روزگاری که هر روزنامه ای می کوشد تا از نحله فکری و دسته ای دفاع کند که حیاتش به آن وابسته است و منابع مادی اش از طریق آن تأمین می شود، انتظار بیهوده ای است که یک روزنامه نگار به دنبال حقیقت و انتشار آن باشد، آن هم بدون توجه به منافع دسته و گروه و ارگان خودش.

اما من، با این که بوی عفونت زخم های این عصر را خوب می شنوم، به جد عقیده دارم که اگر روزنامه نگارها، خبرنگارها و مطبوعات وظیفه خود را به درستی و با تعهد انجام دهند، ما سریع تر به سمت بهبود پیش می رویم. بسیاری از اصلاحات اجتماعی و سیاسی نیاز به بستر فکری در میان مردم دارند. مثل اصلاحات اقتصادی، که اگر مردم به طور کامل آن را نفهمند اجرایشان ممکن نیست. رساندن افکار عمومی به رشد لازم برای ایجاد و اصلاح ساختارها، نهادها و سیاست ها وظیفه مطبوعات است، وظیفه رسانه است.

رسانه و مطبوعات در جامعه امروزی ما چه وضعی دارد؟ آیا آن گونه هست که باید باشد؟

اگر نگاهی به نحوه تحلیل مسائل و تبیین مردم از رویدادهای روزانه بیندازید خواهید دانست که ما رسانه متعهد داریم یا نداریم!

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.