دیروز در رابطه با دو کتاب خبری خواندم. مجور انتشار این دو کتاب باطل، و مقرر شده بود که از سراسر کشور جمع شوند.
من این کتاب ها را نخوانده ام. گرچه بارها در کتابفروشی دیده بودمشان، چندان عجله و اشتیاقی هم برای خواندنشان نداشتم. دیروز در آستانه سفری کوتاه بودم که این خبر را دیدم. چنان اضطرابی در خودم احساس کردم که اگر وقت داشتم، حرکتم را به تأخیر بیندازم، برمی گشتم و این دو کتاب را همان ساعت می خریدم، تا از دسترسم خارج نشوند.
انسان خداگونه | تاریخ محتصر آینده انسان خردمند | تاریخ مختصر بشر
من هیچ اطلاعی از محتوای این دو کتاب ندارم. درباره این که آیا آنچه در این ها گفته شده، درست و مطابق با حقیقت است یا نه، نه اطلاعی دارم، نه نظری دارم و نه موضوع بحث من است.
سؤال من این است که اگر کسانی که این کتاب را گمراه کننده و حاوی مطالب خلاف حقیقت تشخیص داده اند، کار فکری می کردند، و پاسخ مناسب و درخوری برای این کتاب می نوشتند و منتشر می کردند آیا نتیجه بهتری نمی گرفتند؟
پرسش دیگر من این است که این همه نهاد علمی در کشور، چه می کنند که تاب و توان مقابله فکری با یک کتاب را ندارند؟ چرا به جای تلاش برای رشد دادن افکار عمومی و پاسخ به پرسش ها، ساده ترین راه را، که بدترین راه است، انتخاب می کنند؟
و پرسش بعدی: آیا واقعاً لغو مجوز انتشار و جمع آوری یک کتاب باعث می شود دسترسی آدم ها به آن کم شود؟ آن هم در این روزگار؟ در عصری که کافی است کسی یک نسخه عکس از یک کتاب تهیه و منتشر کند تا دست به دست بگردد و شهرتش عالمگیر شود.
بی شک می توانم به بهانه این خبر، هزاران پرسش دیگر بپرسم و همه مسائل موجود را به طرز فکر جاری و ساری در کشور ارتباط بدهم. مغز و هسته این طرز فکر مخرب و باطل، این ها است:
من از همه بهتر می دانم، من می توانم صلاح دیگران را تشخیص بدهم، می توانم براساس اطلاعات حاصل از یک مورد و یک نقطه، برای همه یک نسخه واحد بپیچم، من باید به دیگران بگویم چگونه فکر کنند، غیر از طرز فکر من، همه افکار باطل و اشتباهند، دیگران نباید از من ایرادی بگیرند و از من انتقاد کنند، من برای همه دلسوزی می کنم پس من خیلی خوب و مهربان هستم و بقیه این را نمی دانند و الخ.
شاید بهتر است در نوشته های دیگر بیشتر به این مسایل بپردازم. گرچه دلم به شدت از این پیشامد و مرور این افکار به درد آمده است، اما امیدوارم، و بسیار امیدوارم که با رشد افکار عمومی و قدرت تفکر نقادانه مردم، و مسئولانی که از همین مردم رشدیافته برخاسته اند، به روزی برسیم که دیگر چنین اخباری را نشنویم.